غزل آیینی

ساخت وبلاگ

تنها و بی یاور بی هم نفس با غم
من می روم اکنون بی یار و بی همدم

از کوچه ها دیگر آهم نمی آید
زیرا که از این تن بالا نیاید دم

یارم کجایی تو اشکم شده جاری
از روز شومی که گردیده ای درهم

تنهای تنهایم من چشم در راهم
همواره می پایم باز آ تو ای مرهم

جانان من ، جانم دیگر به پایان است
من میشَوَم بی تو از مردگان هر دم

بنگر که سی سال است در انتظارم من
اکنون شده جاری خونابه از فرقم

بر من روا گردید شمشیری از کینه
از حیله و تزویر آغشته ی با سم

درد من است بسیار بی همدم و بی یار
چاه است هم صحبت بر من چنان مَحرَم

من میروم آری از این جهان دون
تا سوی تو آیم در معیت خاتم

(حضرت عشق)

هیئت بیت الزهرا سلام الله علیها بابل ...
ما را در سایت هیئت بیت الزهرا سلام الله علیها بابل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beytozahra95a بازدید : 155 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 22:38